مائــده الهی
بسم الله الرحمن الرحیم نوشتاری را که در پیش رو دارید بحثی است راجع به موقعیت ماههای حرام نزد مردم عرب قبل از اسلام که عمدتاً از تفسیر نمونه و المیزان استفاده شده است. امید آنکه این بحث ما را در آگاهی بیشتر راجع به محرم و عاشورا کمک نماید. از تو، درباره جنگ کردن در ماه حرام، سؤال مىکنند، بگو: «جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است؛ ولى جلوگیرى از راه خدا (و گرایش مردم به آئین حق) و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک احترام مسجد الحرام، و اخراج ساکنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است؛ و ایجاد فتنه، (و محیط نامساعد، که مردم را به کفر، تشویق و از ایمان باز مىدارد) حتى از قتل بالاتر است. و مشرکان، پیوسته با شما مىجنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند؛ ولى کسى که از آیینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک (گذشته) او، در دنیا و آخرت، بر باد مىرود؛ و آنان اهل دوزخند؛ و همیشه در آن خواهند بود. بعضى گفتند: اگر امروز هم از آنها دست برداریم وارد محیط حرم خواهند شد و دیگر نمىتوان متعرض آنها شد، سرانجام شجاعانه به آنها حمله کردند «عمرو بن حضرمى» را کشتند و قافله را با دو نفر نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند، پیغمبر به آنان فرمود: من به شما دستور نداده بودم که در ماههاى حرام نبرد کنید، و دخالتى در غنائم و اسیران نکرد، مجاهدان ناراحت شدند و مسلمانان به سرزنش آنها پرداختند، مشرکان نیز زبان به طعن گشودند که محمّد صلى الله علیه و آله جنگ و خونریزى و اسارت در ماههاى حرام را، حلال شمرده در این هنگام آیه اوّل نازل شد. تحریم جنگ در این چهار ماه یکى از طرق پایان دادن به جنگهاى طویل المدة، و وسیلهاى براى دعوت به صلح و آرامش بود، زیرا هنگامى که جنگجویان چهار ماه از سال اسلحه را به زمین بگذارند و صداى چکاچک شمشیرها یا صفیر گلولهها خاموش شود و مجالى براى تفکر و اندیشه به وجود آید احتمال پایان یافتن جنگ بسیار زیاد است. توضیح این که: مشرکان «مکّه» مىدانستند جنگ در ماههاى حرام (ذى القعده، ذى الحجه، محرم و رجب) از نظر اسلام جایز نیست و به تعبیر دیگر اسلام این سنت را که از قبل وجود داشته امضاء کرده است، مخصوصاً در مسجد الحرام و «مکّه» این کار نارواتر است، و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به هر دو حکم احترام مىگذارد. «حُرُمات» جمع «حرمه» به معنى چیزى است که باید آن را حفظ کرد و احترام آن را نگه داشت، و حَرَم را از این جهت حَرَم گفتهاند: که جاى محترمى است و هتک آن جایز نیست، و اعمال نامشروع و قبیح را از این جهت حرام مىگویند: که ممنوعیت دارد، همان گونه که در مورد حرم، یا ماه حرام بعضى اعمال ممنوع است. یعنى احترام ماه حرام، یا سرزمین «مکّه» حرم امن خدا، در برابر کسانى است که آن را محترم مىشمرند، ولى در برابر کسانى که احترام آن را زیر پا مىگذارند، رعایت آن لازم نیست، و مسلمانان حق دارند با آنها وارد پیکار شوند، و این در واقع یک نوع قصاص است، تا دیگر مشرکان به فکر سوء استفاده از احترام ماه حرام یا سرزمین محترم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سفر حجش خطبهاى ایراد کرد، و فرمود: بدانید که روزگار دور خود را زد و دوباره بصورتى که در روز اول خلقت آسمانها و زمین داشت برگشت. و از جمله احکام خدا حرمت چهار ماه حرام و لغویت قانون خود ساخته نسىء است که در حقیقت زیادتى بر کفر مردم جاهلیت بوده است. داستان این مرد چنین بوده که: عدهاى از طوایف عرب، وقتى مىخواستند به بعضى از دشمنان خود حمله کنند از آنجایى که در ماههاى حرام جنگ نمىکردند نزد او مىآمدند و مىگفتند:" این ماه را براى ما حلال کن"، و مقصودشان از این ماه، ماه صفر بوده، او هم در آن سال ماه صفر را برایشان حلال مىکرد، و در سال دیگر آن را حرام مىنمود، و در سال سوم، محرم را حرام مىکرد تا عدد ماههایى را که خدا حرام کرده تکمیل کند «11» و بهمین جهت بوده که به محرم و صفر مىگفتهاند: " صفران- دو صفر". " من محرم را حلال و بجاى آن صفر را حرام کردم"، پس از این اعلام به قتال و کارزار مىپرداختند، و چون محرم تمام مىشد و صفر مىرسید، نیزهها را زمین گذاشته دست از جنگ مىکشیدند، سال دیگر باز جناده برمىخاست و اعلام مىکرد که" من صفر را حلال و محرم را حرام نمودم"، و بدین وسیله عدد ماههاى حرام را تکمیل مىکرد «13»
قبل از اسلام، عرب محرم را صفر اول، و صفر را صفر دوم نامیده و بهر دو مىگفتند" صفرین" هم چنان که به دو ربیع مىگفتند" ربیعین" و دو جمادى را مىگفتند" جمادیین" ونسىء به صفر اول مىرسید. و از صفر دوم نمىگذشت. پس از آنکه اسلام حرمت صفر اول را امضاء نمود، از آن به بعد آن را" شهر اللَّه المحرم" نامیدند، و چون استعمال این اسم زیاد شد لذا آن را تخفیف داده و گفتند" محرم"، و از آن ببعد اسم صفر مختص به صفر دوم گردید. پس در حقیقت کلمه محرم از اسمهایى است که در اسلام پیدا شده، هم چنان که سیوطى نیز در کتاب المزهر به این معنا اشاره کرده است. و نیز مىنویسد: عبد الرزاق، ابن منذر، ابن ابى حاتم و ابو الشیخ همگى از مجاهد روایت کردهاند که در ذیل جمله" إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ" گفته است: خداى تعالى حج را در ماه ذى الحجه واجب کرد، و مشرکین ماههاى سال را به اسامى ذى الحجه، محرم، صفر، ربیع، ربیع، جمادى، جمادى، رجب، شعبان، رمضان، شوال و ذى القعده مىنامیدند، و در ذى الحجه به زیارت و طواف خانه کعبه مىرفتند. سپس دوباره همین قصه را از سر گرفته در نتیجه هر سال در یک ماهى حج بجاى آوردند، تا آنکه در سال آخرى که ابو بکر به حج رفت، آن سال عمل حج مصادف با ذى القعده شده بود، و در سال بعد که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حج رفت، اعمال حج مصادف به ذى الحجه شد، و به همین جهت بود که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن سال در خطبهاش فرمود: روزگار دور خود را زد، و به صورتى که در روز اول خلقت آسمانها و زمین داشت بازگشت «15» حاصل این روایت با همه تشویش و اضطرابى که در آن مىباشد، این است که عرب قبل از اسلام، نخست همهساله زیارت حج را در ذى الحجه انجام مىدادند، و بعدا بنا را بر این گذاشتند که هر سال حج را در ماهى بجا آورند، و بدین طریق عمل حج را در ماههاى سال مىگردانیدند، و نوبت به هر ماهى که مىرسید آن سال، آن ماه را ذى الحجه نام مىگذاشتند، و اسم اصلىاش را نمىبردند. و نیز لازمه این کار این بوده که تمام ماهها در هر سال اسامیشان تغییر کند، و هیچ وقت اسم هیچ یک از ماهها با خود ماه موافق نشود، مگر در هر دوازده سال یک بار، البته، بشرطى که این تغییر و تبدیل منظم صورت مىگرفت، و گر نه دوازده سال یک بار هم، چنین اتفاقى نمىافتاد. علاوه بر این، این روایت مخالف با اخبار و آثار منقوله است، و هیچ ماخذى براى این گفتار وجود ندارد مگر همین روایت و آن روایاتى که شبیه به آن است مانند روایت عمرو بن شعیب از پدرش از جدش که گفت" عرب در یک سال یک ماه را حلال مىکرد، و در سال بعد دو ماه را، و در هیچ سالى ذى الحجه آنها ذى الحجه واقعى نبود، مگر در بیست و شش سال یک بار، و اما مساله به حج رفتن ابو بکر در ذى القعده، اگر چه مورد اتفاق و مورد تایید روایات دیگرى از اهل سنت است که دارد آن جناب ابو بکر را در سال نهم امیر الحاج کرد و او با مردم به حج رفت، و همچنین روایاتى دیگر که دارد حج آن سال در ذى القعده بوده، ولى بهر حال نمىتواند دلیلى بر صحت آن دو روایت باشد، زیرا فقط آن سفر به امر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و به امضاء آن جناب بوده، و او هیچ امرى نمىکند و هیچ عملى را امضاء نمىنماید مگر به امر پروردگار متعالش، و حاشا از خداى سبحان که خودش دستور حج در ماه نسىء را بدهد، آن وقت نسىء را زیادت در کفر بخواند. و اما حج کردن ایشان هر سال در یک ماهى و یا هر دو سال در یک ماهى، و یا در یک سال یک ماه و در ماهى دیگر دو سال به ثبوت نرسیده، و ماخذ واضحى که بتوان بر آن اعتماد نمود ندارد، و بعید نیست که بگوئیم اعراب جاهلیت در کار نسىء روش واحدى نداشتهاند، و هر گروهى براى خود سلیقهاى بکار مىبرد، چون قبیلههاى مختلف و عشایر متفرقى بودند، و لیکن این احتمال با اینکه مىدانیم منظورشان از این تحریم و تحلیل، ایمنى از دستبرد ناگهانى به دشمن بوده درست نیست، زیرا اگر ماههاى معینى در نزد همه طوایف حرام نباشد، یکى حرام بداند دیگرى آن ماهها را حلال و ماههاى دیگرى را حرام بداند آن غرض حاصل نشده بلکه نقض غرضشان مىشد، زیرا در آن ماهى که آن قبیله دیگر که حلالش مىدانسته به ایشان حمله مىکردند، و این خود روشن است.(16)
ماههای حرام
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ ( 217 )إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌرَحیمٌ (بقره،218)
کسانى که ایمان آورده و کسانى که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نمودهاند، آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
شأن نزول:
نبرد در ماههاى حرام
گفتهاند: این آیه در مورد «سَرِیّه عبداللَّه بن جحش» نازل شده است. «1»
جریان چنین بود: پیش از جنگ «بدر» پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله «عبداللَّه بن جحش» را طلبید، نامهاى به او داد و هشت نفر از مهاجرین را همراه وى نمود، به او فرمان داد:
پس از آن که دو روز راه پیمود، نامه را بگشاید، و طبق آن عمل کند، او پس از دو روز طى طریق، نامه را گشود و چنین یافت:
«پس از آن که نامه را باز کردى تا «نخله» (زمینى که بین «مکّه» و «طایف» است) پیش برو، و در آنجا وضع قریش را زیر نظر بگیر و جریان را به ما گزارش بده».
«عبداللَّه» جریان را براى همراهانش نقل نمود و اضافه کرد: پیامبر مرا از مجبور ساختن شما در این راه، منع کرده است، بنابراین، هر کس آماده شهادت است با من بیاید، و دیگران باز گردند، همه با او حرکت کردند، هنگامى که به «نخله» رسیدند به قافلهاى از قریش برخورد کردند که «عمرو بن حضرمى» در آن بود، چون روز آخر ماه رجب (یکى از ماههاى حرام) بود در مورد حمله به آنها به مشورت پرداختند.
پس از آن که این آیه نازل شد «عبداللَّه بن جحش» و همراهانش اظهار کردند در این راه براى درک ثواب جهاد کوشش کردهاند و از پیامبر پرسیدند: آیا اجر مجاهدان را دارند یا نه؟ آیه دوم (انَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا ...) نازل گردید. «2»«3»
فلسفه تحریم جنگ در ماههاى حرام چیست؟
در سوره توبه آیه 36 مىخوانیم «انّ عدّة الشّهور عنداللّه اثنا عشر شهراً فى کتاب اللّه یوم خلق السّموات و الارض منها اربعة حُرُم» (تعداد ماهها نزد خداوند در کتاب (آفرینش) الهى از آن روز که آسمانها و زمین را آفریده دوازده ماه است که از آن، چهار ماه، ماه حرام است [و جنگ در آن ممنوع مىباشد])
در اینجا این سؤال مطرح مىشود که چرا در چهار ماه (ماههاى ذىالقعده، ذىالحجّة، محرم و رجب) جنگ حرام است؟
همیشه ادامه یک کار با شروع مجدد آن پس از خاموشى تفاوت دارد و دومى به مراتب مشکلتر است، در دوران جنگهاى بیست ساله ویتنام چه اندازه زحمت مىکشیدند تا یک آتش بس بیست و چهار ساعته در آغاز سال نو مسیحى یا مانند آن به وجود آورند، ولى اسلام براى پیروان خود در هر سال یک آتش بس چهار ماهه اعلام مىدارد و این خود نشانه روح صلح طلبى اسلام است.
ولى همانگونه که گفتیم اگر دشمن بخواهد از این قانون اسلامى سوء استفاده کند و حریم ماههاى حرام را بشکند اجازه مقابله به مثل به مسلمانان داده شده است. «4»(5)
الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ
ماه حرام، در برابر ماه حرام! و تمام حرامها، (قابل) قصاص است. و (به طور کلى) هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدى کنید! و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید (و زیاده روى ننمایید)؛ و بدانید خدا با پرهیزگاران است!(بقره 194)
احترام ماههاى حرام و مقابله به مثل
این آیه، بحثى را که در آیات پیش از آن در مورد جهاد به طور کلى آمده است تکمیل مىکند، و در واقع پاسخى است به ایراد افراد ناآگاه که مىگفتند: مگر مىتوان در ماه حرام جنگ کرد که اسلام چنین دستورى را داده است؟
به همین دلیل، در نظر داشتند، مسلمانان را غافلگیر ساخته و در ماههاى حرام به آنها حملهور شوند، و شاید گمانشان این بود، اگر آنها احترام ماههاى حرام را نادیده بگیرند، مسلمانان به مقابله بر نمىخیزند، و اگر چنین شود به مقصود خود رسیدهاند.
آیه مورد بحث، به این پندارها پایان داد، نقشههاى احتمالى آنها را نقش بر آب کرد، «6»و دستور داد: اگر آنها در ماههاى حرام دست به اسلحه بردند، مسلمانان در مقابل آنها بایستند، مىفرماید: «ماه حرام در برابر ماه حرام است» «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ».
یعنى اگر دشمنان احترام آن را شکستند و در آن با شما پیکار کردند شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید. «زیرا حرمات، قصاص دارد» «وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ».
این جمله، در واقع پاسخ دندان شکنى است به آنها که اجازه جنگ در ماههاى حرام را به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله ایراد مىگرفتند.
«مکّه» نیفتند. (7)
نسیء یعنی چه؟
إِنَّمَا النَّسیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ.
نسىء [= جا به جا کردن و تأخیر ماههاى حرام]، افزایشى در کفر (مشرکان)است؛ که با آن، کافران گمراه مىشوند؛ یک سال، آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام مى کنند، تا به مقدار ماههایى که خداوند تحریم کرده بشود (و عدد چهار ماه، به پندارشان تکمیل گردد)؛ و به این ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده؛ و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمىکند! (توبه 37)
در الدر المنثور است که احمد، بخارى، مسلم، ابو داود، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابو الشیخ، ابن مردویه و بیهقى در کتاب شعب الایمان خود، از ابى بکره روایت کردهاند که گفت:
بدانید که سال دوازده ماه است، و چهار ماه از آنها حرام است. سه ماه پشت سر هم، یعنى ذى القعده، ذى الحجه و محرم، و یک ماه رجب که منفرد و جدا است و بین ماه شعبان و جمادى قرار دارد «8».
این خطبه از خطبههاى معروف آن حضرت است، و به طرق دیگرى از ابى هریره، ابن عمر، ابن عباس و ابى حمزه رقاشى از عمویش- که او نیز تا حدى زمان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درک کرده بود، و همچنین از دیگران نقل شده است «9».
و مقصود آن جناب از اینکه فرمود:" زمان دور خود را از سر گرفت و به حالتى که در روز
آغاز خلقت آسمانها و زمین داشت برگشت"، این است که امروز (که دین خدا مسلط گشته) زمانه به حالت اولش برگشت، چون احکام دین مطابق با فطرت و خلقت عالم است، و اگر دین خدا بر اعمال مردم حاکم شود در حقیقت مردم، آن وضعى را که بر حسب نظام خلقت باید داشته باشند، دارا خواهند شد.
و نیز در آن کتاب است که ابن ابى حاتم و ابو الشیخ از پسر عمر نقل کردهاند که گفت: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عقبه توقف نموده خطاب به مردم فرمود: نسىء از شیطان و زیادى بر کفر است که یک مشت مردم کفر پیشه بوسیله آن گمراه شدند، یک سال، ماه حرام را حلال نموده و یک سال حرام مىشمردند. مثلا یک سال محرم را حرام، و سال دیگر صفر را حرام مىشمردند، و در عوض محرم را که حرام بود حلال مىدانستند و این است نسىء «10».
و نیز نوشته است: ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم و ابن مردویه از ابن عباس نقل کردهاند که گفت: جنادة بن عوف کنانى همهساله در موسم حج به زیارت مىآمد، و چون به ابى ثمامه معروف بود، خودش فریاد مىزد" آگاه باشید که ابى ثمامه نمىترسد و کسى از او خرده نمىگیرد، آگاه باشید که صفر اول (ماه محرم) حلال است.
و نیز نوشته است که: ابن منذر از قتاده روایت کرده که در ذیل آیه" إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ ..." گفته است: عدهاى از اهل ضلالت بدعتى از خود درست کرده ماه صفر را بر ماههاى حرام افزودند، آن گاه سخنگوى ایشان در موسم حج برمىخاست و مىگفت: خدایان شما امسال ماه صفر را حرام کردهاند.
و اولین کسانى که قانون نسىء را بدعت نهادند سه نفر از بنى مالک از قبیله کنانه بودند: یکى به نام ابو ثمامه صفوان بن امیه، و دیگرى یک نفر از خاندان فقیم بن حارث و سومى شخصى از خاندان بنى کنانه «12».
و نیز در همان کتاب آمده که ابن ابى حاتم از سدى روایت کرده که در ذیل آیه مورد بحث گفته است: مردى از قبیله بنى کنانه به نام جنادة بن عوف و به کنیه ابى امامه، کارش این بود که ماهها را حلال و حرام مىکرد و چون بر عرب دشوار بود که سه ماه پشت سر هم دست از جنگ بکشند و به غارت یکدیگر نپردازند، لذا هر وقت مىخواستند به قومى حمله برند او برمىخاست و در همانجا مردم را مخاطب قرار داده و مىگفت:
و نیز در همان کتاب است که ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که در ذیل جمله" یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً" گفته است: آن ماهى که یک سال حلال و سال دیگر حرامش مىکردند، ماه صفر بود که قبیله هوازن و غطفان یک سال آن را حلال و یک سال دیگر حرامش مىکردند «14»
حاصل این روایات- بطورى که ملاحظه مىکنید- این است که: عرب به حرمت ماههاى حرام یعنى رجب، ذى القعده، ذى الحجه و محرم معتقد بودند، و چون پارهاى از اوقات از نجنگیدن سه ماه پشت سر هم به زحمت مىافتادند لذا به یکى از بنى کنانه مراجعه مىکردند تا او ماه سوم را برایشان حلال کند، او در یکى از ایام حج در منى در میان آنان مىایستاد و اعلام مىکرد که من ماه محرم را براى شما حلال نموده و حرمتش را تا رسیدن صفر تاخیر مىاندازم، مردم پس از این اعلام، مىرفتند و به قتال با دشمنان خود مىپرداختند، آن گاه در سال دیگر باز حرمت محرم را برگردانیده و دست از جنگ مىکشیدند، و این عمل را نسىء مىنامیدند.
آن گاه تا مدتى اسم محرم را نمىبردند، یعنى، در شمارش ماههاى سال مىگفتند صفر، صفر، آن گاه رجب را جمادى الآخر، و شعبان را رمضان، و رمضان را شوال و ذى القعده را شوال، و ذى الحجه را ذى القعده، و محرم را ذى الحجه مىنامیدند، و در آن ذى الحجه به حج مىرفتند، و حال آنکه ذى الحجه نبود ولى به حساب ایشان ذى الحجه شده بود.
و لازمه این کار- بطورى که از روایت برمىآید- این بود که هر سالى که عمل حج در آن بوده، مرکب از سیزده ماه باشد، و اسم پارهاى از ماهها دو بار و یا بیشتر تکرار شود و به همین جهت طبرى گفته: اعراب سال را سیزده ماه قرار مىدادند. و در بعضى روایات آمده که دوازده ماه و بیست و پنج روز به حساب مىآوردند.
و چنین تغییرى را انساء و تاخیر نمىگویند، و این روایت نمىتواند مفسر آیه باشد، براى اینکه سال را سیزده ماه گرفتن و ماه آخرى را ذى الحجه نام نهادن در حقیقت تغییر اصل ماهیت سال است نه تاخیر بعضى از ماههاى آن، و انساء که در آیه آمده به معناى تاخیر است نه تغییر.
و این است معناى نسىء که خداى تعالى در قرآن کریمش آن را زیادت بر کفر نامیده، تا آنکه سال حج اکبر فرار رسید و در سال بعدش رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حج رفت، و مردم قربانى آوردند. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: زمان دور خود را زد تا رسید به هیئتى که در آغاز خلقت آسمانها و زمین داشت" و این روایت نیز در اضطراب، دست کمى از روایت مجاهد ندارد.
پس حق مطلب همان است که گفتیم: عرب از اینکه سه ماه پى در پى از جنگ وغارت محروم و ممنوع باشد ناراحت بود، ناگزیر یک سال حرمت محرم را به صفر داده سالى دیگر باز محرم را حرام مىکرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.« سَرِیّه» به آن دسته از جنگهاى اسلامى گفته مىشود که پیامبر در آن شرکت نداشت.
بعضى گفتهاند:« سَرِیّه» عبارت است از گروهى از لشکر که از 5 تا 300 نفر تشکیل شده باشد.
باید توجه داشت:« سَرِیّه» از« سرى» گرفته شده است که به معنى چیز نفیس و گرانبهاست و چون لشکریانى که چنین مأموریتهائى را پیدا مىکنند، از نخبهها هستند، به این نام نامیده شدهاند.
« مطرزى» مىگوید:« سَرَیّه» از« سرى» که به معنى حرکت در شب است، گرفته شده به خاطر این که آنها غالباً مخفیانه حرکت مىکنند.
« ابن حجر» در کتاب« ملتقطات» خود همین مطلب را پذیرفته مىگوید:« سَرِیّه» گروهى از لشکرند که شبانه حرکت مىکنند.
2.« بحار الانوار»، ج 19، ص 188، 189 و 190؛« اعلام الورى»، ص 73 و 74؛« تفسیر ابن کثیر»، ج 1، ص 428، ذیل آیه مورد بحث؛« سنن کبراى بیهقى»، ج 13، ص 316، ح 18362. 3. شأن نزول آیات قرآن- ص60.
4. تفسیر نمونه 7/ 408 . 5.یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ- ص458.
6. تفسیر عیاشى ج 2 ص 88 ح 56. 7.تفسیر نمونه-ج2- ص43.
8. الدر المنثور ج 3 ص 234. 9. همان.
10. الدر المنثور ج 3 ص 236. 11. همان.
12. الدر المنثور ج 3 ص 237. 13. همان.
14. الدر المنثور ج 3 ص 237. 15. الدر المنثور ج 3 ص 273.
16. ترجمه المیزان، ج9، ص: 366-370.
Design By : Pichak |