کد صلوات شمار برای وبلاگ
//--> ماههای حرام - مائــده الهی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























مائــده الهی

                                       بسم الله الرحمن الرحیم

 نوشتاری را که در پیش رو دارید بحثی است راجع به موقعیت ماههای حرام نزد مردم عرب قبل از اسلام که عمدتاً از تفسیر نمونه و المیزان استفاده شده است. امید آنکه این بحث ما را در آگاهی بیشتر راجع به محرم و عاشورا کمک نماید.
ماههای حرام
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِخْراجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ‏ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ ( 217 )إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌرَحیمٌ‏ (بقره،218)

از تو، درباره جنگ کردن در ماه حرام، سؤال مى‏کنند، بگو: «جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است؛ ولى جلوگیرى از راه خدا (و گرایش مردم به آئین حق) و کفر ورزیدن نسبت به او و هتک احترام مسجد الحرام، و اخراج ساکنان آن، نزد خداوند مهم‏تر از آن است؛ و ایجاد فتنه، (و محیط نامساعد، که مردم را به کفر، تشویق و از ایمان باز مى‏دارد) حتى از قتل بالاتر است. و مشرکان، پیوسته با شما مى‏جنگند، تا اگر بتوانند شما را از آیینتان برگردانند؛ ولى کسى که از آیینش برگردد، و در حال کفر بمیرد، تمام اعمال نیک (گذشته) او، در دنیا و آخرت، بر باد مى‏رود؛ و آنان اهل دوزخند؛ و همیشه در آن خواهند بود.
کسانى که ایمان آورده و کسانى که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده‏اند، آنها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
شأن نزول:

                                            
نبرد در ماه‏هاى حرام‏
گفته‏اند: این آیه در مورد «سَرِیّه عبداللَّه بن جحش» نازل شده است. «1»
جریان چنین بود: پیش از جنگ «بدر» پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله «عبداللَّه بن جحش» را طلبید، نامه‏اى به او داد و هشت نفر از مهاجرین را همراه وى نمود، به او فرمان داد:
پس از آن که دو روز راه پیمود، نامه را بگشاید، و طبق آن عمل کند، او پس از دو روز طى طریق، نامه را گشود و چنین یافت:
«پس از آن که نامه را باز کردى تا «نخله» (زمینى که بین «مکّه» و «طایف» است) پیش برو، و در آنجا وضع قریش را زیر نظر بگیر و جریان را به ما گزارش بده».
«عبداللَّه» جریان را براى همراهانش نقل نمود و اضافه کرد: پیامبر مرا از مجبور ساختن شما در این راه، منع کرده است، بنابراین، هر کس آماده شهادت است با من بیاید، و دیگران باز گردند، همه با او حرکت کردند، هنگامى که به «نخله» رسیدند به قافله‏اى از قریش برخورد کردند که «عمرو بن حضرمى» در آن بود، چون روز آخر ماه رجب (یکى از ماه‏هاى حرام) بود در مورد حمله به آنها به مشورت پرداختند.

بعضى گفتند: اگر امروز هم از آنها دست برداریم وارد محیط حرم خواهند شد و دیگر نمى‏توان متعرض آنها شد، سرانجام شجاعانه به آنها حمله کردند «عمرو بن حضرمى» را کشتند و قافله را با دو نفر نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند، پیغمبر به آنان فرمود:

من به شما دستور نداده بودم که در ماه‏هاى حرام نبرد کنید، و دخالتى در غنائم و اسیران نکرد، مجاهدان ناراحت شدند و مسلمانان به سرزنش آنها پرداختند، مشرکان نیز زبان به طعن گشودند که محمّد صلى الله علیه و آله جنگ و خون‏ریزى و اسارت در ماه‏هاى حرام را، حلال شمرده در این هنگام آیه اوّل نازل شد.
پس از آن که این آیه نازل شد «عبداللَّه بن جحش» و همراهانش اظهار کردند در این راه براى درک ثواب جهاد کوشش کرده‏اند و از پیامبر پرسیدند: آیا اجر مجاهدان را دارند یا نه؟ آیه دوم (انَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا ...) نازل گردید. «2»«3»
فلسفه تحریم جنگ در ماههاى حرام چیست؟
در سوره توبه آیه 36 مى‏خوانیم «انّ عدّة الشّهور عنداللّه اثنا عشر شهراً فى کتاب اللّه یوم خلق السّموات و الارض منها اربعة حُرُم» (تعداد ماهها نزد خداوند در کتاب (آفرینش) الهى از آن روز که آسمانها و زمین را آفریده دوازده ماه است که از آن، چهار ماه، ماه حرام است [و جنگ در آن ممنوع مى‏باشد])
در اینجا این سؤال مطرح مى‏شود که چرا در چهار ماه (ماههاى ذى‏القعده، ذى‏الحجّة، محرم و رجب) جنگ حرام است؟

تحریم جنگ در این چهار ماه یکى از طرق پایان دادن به جنگهاى طویل المدة، و وسیله‏اى براى دعوت به صلح و آرامش بود، زیرا هنگامى که جنگجویان چهار ماه از سال اسلحه را به زمین بگذارند و صداى چکاچک شمشیرها یا صفیر گلوله‏ها خاموش شود و مجالى براى تفکر و اندیشه به وجود آید احتمال پایان یافتن جنگ بسیار زیاد است.
همیشه ادامه یک کار با شروع مجدد آن پس از خاموشى تفاوت دارد و دومى به مراتب مشکلتر است، در دوران جنگهاى بیست ساله ویتنام چه اندازه زحمت مى‏کشیدند تا یک آتش بس بیست و چهار ساعته در آغاز سال نو مسیحى یا مانند آن به وجود آورند، ولى اسلام براى پیروان خود در هر سال یک آتش بس چهار ماهه اعلام مى‏دارد و این خود نشانه روح صلح طلبى اسلام است.
ولى همانگونه که گفتیم اگر دشمن بخواهد از این قانون اسلامى سوء استفاده کند و حریم ماههاى حرام را بشکند اجازه مقابله به مثل به مسلمانان داده شده است. «4»(5)
الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ‏
ماه حرام، در برابر ماه حرام! و تمام حرام‏ها، (قابل) قصاص است. و (به طور کلى) هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدى کنید! و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید (و زیاده روى ننمایید)؛ و بدانید خدا با پرهیزگاران است!(بقره 194)
احترام ماه‏هاى حرام و مقابله به مثل‏
این آیه، بحثى را که در آیات پیش از آن در مورد جهاد به طور کلى آمده است تکمیل مى‏کند، و در واقع پاسخى است به ایراد افراد ناآگاه که مى‏گفتند: مگر مى‏توان در ماه حرام جنگ کرد که اسلام چنین دستورى را داده است؟

توضیح این که: مشرکان «مکّه» مى‏دانستند جنگ در ماه‏هاى حرام (ذى القعده، ذى الحجه، محرم و رجب) از نظر اسلام جایز نیست و به تعبیر دیگر اسلام این سنت را که از قبل وجود داشته امضاء کرده است، مخصوصاً در مسجد الحرام و «مکّه» این کار نارواتر است،

و پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به هر دو حکم احترام مى‏گذارد.
به همین دلیل، در نظر داشتند، مسلمانان را غافلگیر ساخته و در ماه‏هاى حرام به آنها حمله‏ور شوند، و شاید گمانشان این بود، اگر آنها احترام ماه‏هاى‏ حرام را نادیده بگیرند، مسلمانان به مقابله بر نمى‏خیزند، و اگر چنین شود به مقصود خود رسیده‏اند.
آیه مورد بحث، به این پندارها پایان داد، نقشه‏هاى احتمالى آنها را نقش بر آب کرد، «6»و دستور داد: اگر آنها در ماه‏هاى حرام دست به اسلحه بردند، مسلمانان در مقابل آنها بایستند، مى‏فرماید: «ماه حرام در برابر ماه حرام است» «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ».
یعنى اگر دشمنان احترام آن را شکستند و در آن با شما پیکار کردند شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید. «زیرا حرمات، قصاص دارد» «وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ».

«حُرُمات» جمع «حرمه» به معنى چیزى است که باید آن را حفظ کرد و احترام آن را نگه داشت، و حَرَم را از این جهت حَرَم گفته‏اند: که جاى محترمى است و هتک آن جایز نیست، و اعمال نامشروع و قبیح را از این جهت حرام مى‏گویند: که ممنوعیت دارد، همان گونه که در مورد حرم، یا ماه حرام بعضى اعمال ممنوع است.
این جمله، در واقع پاسخ دندان شکنى است به آنها که اجازه جنگ در ماه‏هاى حرام را به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله ایراد مى‏گرفتند.

 یعنى احترام ماه حرام، یا سرزمین «مکّه» حرم امن خدا، در برابر کسانى است که آن را محترم مى‏شمرند، ولى در برابر کسانى که احترام آن را زیر پا مى‏گذارند، رعایت آن لازم نیست، و مسلمانان حق دارند با آنها وارد پیکار شوند، و این در واقع یک نوع قصاص است، تا دیگر مشرکان به فکر سوء استفاده از احترام ماه حرام یا سرزمین محترم‏
«مکّه» نیفتند. (7)
نسیء یعنی چه؟
إِنَّمَا النَّسی‏ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ.
نسى‏ء [= جا به جا کردن و تأخیر ماه‏هاى حرام‏]، افزایشى در کفر (مشرکان)است؛ که با آن، کافران گمراه مى‏شوند؛ یک سال، آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام مى کنند، تا به مقدار ماه‏هایى که خداوند تحریم کرده بشود (و عدد چهار ماه، به پندارشان تکمیل گردد)؛ و به این ترتیب، آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده؛ و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمى‏کند! (توبه 37)
در الدر المنثور است که احمد، بخارى، مسلم، ابو داود، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابو الشیخ، ابن مردویه و بیهقى در کتاب شعب الایمان خود، از ابى بکره روایت کرده‏اند که گفت:

 رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سفر حجش خطبه‏اى ایراد کرد، و فرمود: بدانید که روزگار دور خود را زد و دوباره بصورتى که در روز اول خلقت آسمانها و زمین داشت برگشت.
بدانید که سال دوازده ماه است، و چهار ماه از آنها حرام است. سه ماه پشت سر هم، یعنى ذى القعده، ذى الحجه و محرم، و یک ماه رجب که منفرد و جدا است و بین ماه شعبان و جمادى قرار دارد «8».
این خطبه از خطبه‏هاى معروف آن حضرت است، و به طرق دیگرى از ابى هریره، ابن عمر، ابن عباس و ابى حمزه رقاشى از عمویش- که او نیز تا حدى زمان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درک کرده بود، و همچنین از دیگران نقل شده است «9».
و مقصود آن جناب از اینکه فرمود:" زمان دور خود را از سر گرفت و به حالتى که در روز
آغاز خلقت آسمانها و زمین داشت برگشت"، این است که امروز (که دین خدا مسلط گشته) زمانه به حالت اولش برگشت، چون احکام دین مطابق با فطرت و خلقت عالم است، و اگر دین خدا بر اعمال مردم حاکم شود در حقیقت مردم، آن وضعى را که بر حسب نظام خلقت باید داشته باشند، دارا خواهند شد.

 و از جمله احکام خدا حرمت چهار ماه حرام و لغویت قانون خود ساخته نسى‏ء است که در حقیقت زیادتى بر کفر مردم جاهلیت بوده است.
و نیز در آن کتاب است که ابن ابى حاتم و ابو الشیخ از پسر عمر نقل کرده‏اند که گفت: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در عقبه توقف نموده خطاب به مردم فرمود: نسى‏ء از شیطان و زیادى بر کفر است که یک مشت مردم کفر پیشه بوسیله آن گمراه شدند، یک سال، ماه حرام را حلال نموده و یک سال حرام مى‏شمردند. مثلا یک سال محرم را حرام، و سال دیگر صفر را حرام مى‏شمردند، و در عوض محرم را که حرام بود حلال مى‏دانستند و این است نسى‏ء «10».


و نیز نوشته است: ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم و ابن مردویه از ابن عباس نقل کرده‏اند که گفت: جنادة بن عوف کنانى همه‏ساله در موسم حج به زیارت مى‏آمد، و چون به ابى ثمامه معروف بود، خودش فریاد مى‏زد" آگاه باشید که ابى ثمامه نمى‏ترسد و کسى از او خرده نمى‏گیرد، آگاه باشید که صفر اول (ماه محرم) حلال است.

داستان این مرد چنین بوده که: عده‏اى از طوایف عرب، وقتى مى‏خواستند به بعضى از دشمنان خود حمله کنند از آنجایى که در ماههاى حرام جنگ نمى‏کردند نزد او مى‏آمدند و مى‏گفتند:" این ماه را براى ما حلال کن"، و مقصودشان از این ماه، ماه صفر بوده، او هم در آن سال ماه صفر را برایشان حلال مى‏کرد، و در سال دیگر آن را حرام مى‏نمود، و در سال سوم، محرم را حرام مى‏کرد تا عدد ماههایى را که خدا حرام کرده تکمیل کند «11»


و نیز نوشته است که: ابن منذر از قتاده روایت کرده که در ذیل آیه" إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ ..." گفته است: عده‏اى از اهل ضلالت بدعتى از خود درست کرده ماه صفر را بر ماههاى حرام افزودند، آن گاه سخنگوى ایشان در موسم حج برمى‏خاست و مى‏گفت: خدایان شما امسال ماه صفر را حرام کرده‏اند.

 و بهمین جهت بوده که به محرم و صفر مى‏گفته‏اند: " صفران- دو صفر".
و اولین کسانى که قانون نسى‏ء را بدعت نهادند سه نفر از بنى مالک از قبیله کنانه‏ بودند: یکى به نام ابو ثمامه صفوان بن امیه، و دیگرى یک نفر از خاندان فقیم بن حارث و سومى شخصى از خاندان بنى کنانه «12».
و نیز در همان کتاب آمده که ابن ابى حاتم از سدى روایت کرده که در ذیل آیه مورد بحث گفته است: مردى از قبیله بنى کنانه به نام جنادة بن عوف و به کنیه ابى امامه، کارش این بود که ماهها را حلال و حرام مى‏کرد و چون بر عرب دشوار بود که سه ماه پشت سر هم دست از جنگ بکشند و به غارت یکدیگر نپردازند، لذا هر وقت مى‏خواستند به قومى حمله برند او برمى‏خاست و در همانجا مردم را مخاطب قرار داده و مى‏گفت:

" من محرم را حلال و بجاى آن صفر را حرام کردم"، پس از این اعلام به قتال و کارزار مى‏پرداختند، و چون محرم تمام مى‏شد و صفر مى‏رسید، نیزه‏ها را زمین گذاشته دست از جنگ مى‏کشیدند، سال دیگر باز جناده برمى‏خاست و اعلام مى‏کرد که" من صفر را حلال و محرم را حرام نمودم"، و بدین وسیله عدد ماههاى حرام را تکمیل مى‏کرد «13»
و نیز در همان کتاب است که ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده که در ذیل جمله" یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً" گفته است: آن ماهى که یک سال حلال و سال دیگر حرامش مى‏کردند، ماه صفر بود که قبیله هوازن و غطفان یک سال آن را حلال و یک سال دیگر حرامش مى‏کردند «14»


حاصل این روایات- بطورى که ملاحظه مى‏کنید- این است که: عرب به حرمت ماههاى حرام یعنى رجب، ذى القعده، ذى الحجه و محرم معتقد بودند، و چون پاره‏اى از اوقات از نجنگیدن سه ماه پشت سر هم به زحمت مى‏افتادند لذا به یکى از بنى کنانه مراجعه مى‏کردند تا او ماه سوم را برایشان حلال کند، او در یکى از ایام حج در منى در میان آنان مى‏ایستاد و اعلام مى‏کرد که من ماه محرم را براى شما حلال نموده و حرمتش را تا رسیدن صفر تاخیر مى‏اندازم، مردم پس از این اعلام، مى‏رفتند و به قتال با دشمنان خود مى‏پرداختند، آن گاه در سال دیگر باز حرمت محرم را برگردانیده و دست از جنگ مى‏کشیدند، و این عمل را نسى‏ء مى‏نامیدند.

قبل از اسلام، عرب محرم را صفر اول، و صفر را صفر دوم نامیده و بهر دو مى‏گفتند" صفرین" هم چنان که به دو ربیع مى‏گفتند" ربیعین" و دو جمادى را مى‏گفتند" جمادیین" ونسى‏ء به صفر اول مى‏رسید. و از صفر دوم نمى‏گذشت. پس از آنکه اسلام حرمت صفر اول را امضاء نمود، از آن به بعد آن را" شهر اللَّه المحرم" نامیدند، و چون استعمال این اسم زیاد شد لذا آن را تخفیف داده و گفتند" محرم"، و از آن ببعد اسم صفر مختص به صفر دوم گردید. پس در حقیقت کلمه محرم از اسمهایى است که در اسلام پیدا شده، هم چنان که سیوطى نیز در کتاب المزهر به این معنا اشاره کرده است.

و نیز مى‏نویسد: عبد الرزاق، ابن منذر، ابن ابى حاتم و ابو الشیخ همگى از مجاهد روایت کرده‏اند که در ذیل جمله" إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ" گفته است: خداى تعالى حج را در ماه ذى الحجه واجب کرد، و مشرکین ماههاى سال را به اسامى ذى الحجه، محرم، صفر، ربیع، ربیع، جمادى، جمادى، رجب، شعبان، رمضان، شوال و ذى القعده مى‏نامیدند، و در ذى الحجه به زیارت و طواف خانه کعبه مى‏رفتند.
آن گاه تا مدتى اسم محرم را نمى‏بردند، یعنى، در شمارش ماههاى سال مى‏گفتند صفر، صفر، آن گاه رجب را جمادى الآخر، و شعبان را رمضان، و رمضان را شوال و ذى القعده را شوال، و ذى الحجه را ذى القعده، و محرم را ذى الحجه مى‏نامیدند، و در آن ذى الحجه به حج مى‏رفتند، و حال آنکه ذى الحجه نبود ولى به حساب ایشان ذى الحجه شده بود.

سپس دوباره همین قصه را از سر گرفته در نتیجه هر سال در یک ماهى حج بجاى آوردند، تا آنکه در سال آخرى که ابو بکر به حج رفت، آن سال عمل حج مصادف با ذى القعده شده بود، و در سال بعد که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حج رفت، اعمال حج مصادف به ذى الحجه شد، و به همین جهت بود که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آن سال در خطبه‏اش فرمود: روزگار دور خود را زد، و به صورتى که در روز اول خلقت آسمانها و زمین داشت بازگشت «15»

حاصل این روایت با همه تشویش و اضطرابى که در آن مى‏باشد، این است که عرب قبل از اسلام، نخست همه‏ساله زیارت حج را در ذى الحجه انجام مى‏دادند، و بعدا بنا را بر این گذاشتند که هر سال حج را در ماهى بجا آورند، و بدین طریق عمل حج را در ماههاى سال مى‏گردانیدند، و نوبت به هر ماهى که مى‏رسید آن سال، آن ماه را ذى الحجه نام مى‏گذاشتند، و اسم اصلى‏اش را نمى‏بردند.
و لازمه این کار- بطورى که از روایت برمى‏آید- این بود که هر سالى که عمل حج در آن بوده، مرکب از سیزده ماه باشد، و اسم پاره‏اى از ماهها دو بار و یا بیشتر تکرار شود و به همین جهت طبرى گفته: اعراب سال را سیزده ماه قرار مى‏دادند. و در بعضى روایات آمده که دوازده ماه و بیست و پنج روز به حساب مى‏آوردند.

و نیز لازمه این کار این بوده که تمام ماهها در هر سال اسامیشان تغییر کند، و هیچ وقت اسم هیچ یک از ماهها با خود ماه موافق نشود، مگر در هر دوازده سال یک بار، البته، بشرطى که این تغییر و تبدیل منظم صورت مى‏گرفت، و گر نه دوازده سال یک بار هم، چنین اتفاقى نمى‏افتاد.
و چنین تغییرى را انساء و تاخیر نمى‏گویند، و این روایت نمى‏تواند مفسر آیه باشد، براى اینکه سال را سیزده ماه گرفتن و ماه آخرى را ذى الحجه نام نهادن در حقیقت تغییر اصل ماهیت سال است نه تاخیر بعضى از ماههاى آن، و انساء که در آیه آمده به معناى تاخیر است نه تغییر.

علاوه بر این، این روایت مخالف با اخبار و آثار منقوله است، و هیچ ماخذى براى این گفتار وجود ندارد مگر همین روایت و آن روایاتى که شبیه به آن است مانند روایت عمرو بن شعیب از پدرش از جدش که گفت" عرب در یک سال یک ماه را حلال مى‏کرد، و در سال بعد دو ماه را، و در هیچ سالى ذى الحجه آنها ذى الحجه واقعى نبود، مگر در بیست و شش سال یک بار،
و این است معناى نسى‏ء که خداى تعالى در قرآن کریمش آن را زیادت بر کفر نامیده، تا آنکه سال حج اکبر فرار رسید و در سال بعدش رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حج رفت، و مردم قربانى آوردند. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: زمان دور خود را زد تا رسید به هیئتى که در آغاز خلقت آسمانها و زمین داشت" و این روایت نیز در اضطراب، دست کمى از روایت مجاهد ندارد.

و اما مساله به حج رفتن ابو بکر در ذى القعده، اگر چه مورد اتفاق و مورد تایید روایات دیگرى از اهل سنت است که دارد آن جناب ابو بکر را در سال نهم امیر الحاج کرد و او با مردم به حج رفت، و همچنین روایاتى دیگر که دارد حج آن سال در ذى القعده بوده، ولى بهر حال نمى‏تواند دلیلى بر صحت آن دو روایت باشد، زیرا فقط آن سفر به امر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و به امضاء آن جناب بوده، و او هیچ امرى نمى‏کند و هیچ عملى را امضاء نمى‏نماید مگر به امر پروردگار متعالش، و حاشا از خداى سبحان که خودش دستور حج در ماه نسى‏ء را بدهد، آن وقت نسى‏ء را زیادت در کفر بخواند.
پس حق مطلب همان است که گفتیم: عرب از اینکه سه ماه پى در پى از جنگ وغارت محروم و ممنوع باشد ناراحت بود، ناگزیر یک سال حرمت محرم را به صفر داده سالى دیگر باز محرم را حرام مى‏کرد.

و اما حج کردن ایشان هر سال در یک ماهى و یا هر دو سال در یک ماهى، و یا در یک سال یک ماه و در ماهى دیگر دو سال به ثبوت نرسیده، و ماخذ واضحى که بتوان بر آن اعتماد نمود ندارد، و بعید نیست که بگوئیم اعراب جاهلیت در کار نسى‏ء روش واحدى نداشته‏اند، و هر گروهى براى خود سلیقه‏اى بکار مى‏برد، چون قبیله‏هاى مختلف و عشایر متفرقى بودند،

و لیکن این احتمال با اینکه مى‏دانیم منظورشان از این تحریم و تحلیل، ایمنى از دستبرد ناگهانى به دشمن بوده درست نیست، زیرا اگر ماههاى معینى در نزد همه طوایف حرام نباشد، یکى حرام بداند دیگرى آن ماهها را حلال و ماههاى دیگرى را حرام بداند آن غرض حاصل نشده بلکه نقض غرضشان مى‏شد، زیرا در آن ماهى که آن قبیله دیگر که حلالش مى‏دانسته به ایشان حمله مى‏کردند، و این خود روشن است.(16)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.« سَرِیّه» به آن دسته از جنگ‏هاى اسلامى گفته مى‏شود که پیامبر در آن شرکت نداشت.
بعضى گفته‏اند:« سَرِیّه» عبارت است از گروهى از لشکر که از 5 تا 300 نفر تشکیل شده باشد.
باید توجه داشت:« سَرِیّه» از« سرى» گرفته شده است که به معنى چیز نفیس و گران‏بهاست و چون لشکریانى که چنین مأموریت‏هائى را پیدا مى‏کنند، از نخبه‏ها هستند، به این نام نامیده شده‏اند.
« مطرزى» مى‏گوید:« سَرَیّه» از« سرى» که به معنى حرکت در شب است، گرفته شده به خاطر این که آنها غالباً مخفیانه حرکت مى‏کنند.
« ابن حجر» در کتاب« ملتقطات» خود همین مطلب را پذیرفته مى‏گوید:« سَرِیّه» گروهى از لشکرند که شبانه حرکت مى‏کنند.
2.« بحار الانوار»، ج 19، ص 188، 189 و 190؛« اعلام الورى»، ص 73 و 74؛« تفسیر ابن کثیر»، ج 1، ص 428، ذیل آیه مورد بحث؛« سنن کبراى بیهقى»، ج 13، ص 316، ح 18362. 3. شأن نزول آیات قرآن- ص60.
4. تفسیر نمونه 7/ 408 . 5.یکصد و هشتاد پرسش و پاسخ- ص458.
6. تفسیر عیاشى ج 2 ص 88 ح 56. 7.تفسیر نمونه-ج‏2- ص43.
8. الدر المنثور ج 3 ص 234. 9. همان.
10. الدر المنثور ج 3 ص 236. 11. همان.
12. الدر المنثور ج 3 ص 237. 13. همان.
14. الدر المنثور ج 3 ص 237. 15. الدر المنثور ج 3 ص 273.
16. ترجمه المیزان، ج‏9، ص: 366-370.


نوشته شده در جمعه 89/9/5ساعت 6:59 عصر توسط <رهگذر> نظرات ( ) |


Design By : Pichak