مائــده الهی
بسم الله الرحمن الرحیم «حَبْط» در اصل به گفته «راغب» در «مفردات» به معنى این است: چهارپائى آن قدر بخورد که شکمش باد کند و چون این حالت سبب فساد غذا و بى اثر بودن آن مىگردد، این واژه به معنى باطل و بىخاصیت شدن، به کار مىرود، لذا «معجم مقائیس اللغة» معنى آن را «بطلان» ذکر کرده است و به همین دلیل، در آیه 16 سوره «هود» همردیف باطل ذکر شده، مىفرماید: أُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآْخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُون: «دنیاپرستان کسانى هستند که در آخرت جز آتش بهرهاى ندارند و آنچه را در دنیا انجام دادهاند بر باد مىرود و اعمالشان باطل مىشود». بسم الله الرحمن الرحیم در سفر به محض ورود به مشهد مقدّس و آستان بوسی حضرت ثامن الائمّه ( علیه السّلام) توفیق زیارت حضرت آقای مجتهدی نصیبم شد پس از سلام و احوالپرسی و زیارتْ قبولی، به من فرمودند: در این سفر به محضر آقا امام زمان عرض ارادتی داشته اید؟ عرض کردم: منتظر عنایت آن بزرگوار هستم. فرمودند: امشب به شما عنایتی خواهد شد و غزلی برای آن حضرت خواهید سرود که با کلمه ی « بُتا!» شروع می شود! تا فردا صبح منتظر شنیدنِ این غزل مهدوی می مانم! وقتی که به خانه ای که برای بیتوته ی چند شبه اجاره کرده بودم، برگشتم تصمیم گرفتم به همسرم پیشنهاد کنم که اگر تمایل داشته باشد می تواند آن شب را- که شب جمعه بود- در حرم مطهّر رضوی به قرائت ادعیّه ی مورد علاقه ی خود سرگرم باشد. ادامه مطلب... بسم الله الرحمن الرحیم معمولا در قرآن دلیل هر مطلب بعد از آن مطلب آورده شده است. مثلاً در مورد اینکه خداوند فرموده : الله لا اله الاّ هو . هیچ مؤثر و تأثیر گذاری در عالم وجود ندارد جز الله. دلیل آن را بلا فاصله بیان فرموده که : الحی القیّوم . چون او تنها موجود زنده است و حیات خود را از کسی نگرفته و قائم به خود است و سایر موجودات قائم به او ستند. حیات در مورد خداوند با حیات در مورد سایر موجودات فرق می کند. زیرا حیات خداوند عین ذات اوست ، نه عارضی است و نه موقت. حیات خداوند به معنی علم و قدرت اوست. قیوم نیز هست یعنی امور مختلف موجودات بدست اوست. ارزاق و عمر و حیات و مرگ مخلوقات به تدبیر اوست. ذکر یا حی یا قیوم یکی از جامع ترین ذکرهاست. زیرا «حی» اشاره به عمده ترین صفات ذات یعنی علم و قدرت و «قیوم» مجموعه صفات فعل می باشد. لذا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: فلَسنا نعلم کنه عظمتک الاّ انّا نعلم انک حی قیوم لاتأخذک سِنة و لا نوم. «ما هرگز کنه عظمت تو را درک نمی کنیم . تنها این را می دانیم که تو حی و قیوم هستی و هیچ گاه از حال بندگان خود غافل نیستی.»(نهج البلاغه، خطبه 160) از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که روز جنگ بدر آمدم ببینم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چه می کند؟ دیدم سر بر سجده گذاشته و پیوسته می گوید: «یا حی یا قیوم» . چند مرتبه رفتم و برگشتم و او را در همین حال دیدم تا خداوند پیروزی را نصیب او ساخت.(اصول اعتقادات ، حجة الاسلام حاج شیخ اصغر قائمی ،ص54) بسم الله الرحمن الرحیم 5. نهی (بر وزن شما): أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَا یاتٍ لِاولِی النُّهى*آیا براى هدایت آنان کافى نیست که بسیارى از نسلهاى پیشین را هلاک نمودیم، و اینها در مسکنهاى (ویران شده) آنان راه مىروند؟! مسلماً در این امر، نشانههاى روشنى براى خردمندان است.(طه 128). «نُهى» جمع «نُهْیَه» (بر وزن لقمه) در اصل، از ماده «نهى» (نقطه مقابل امر) گرفته شده و به معنى عقل و دانشى است که انسان را از زشتىها نهى مىکند.(تفسیر نمونه- ج13 - ص 243) در تفسیر «أُولِى النَّهى» در حدیثى که در «اصول کافى» از پیامبر صلى الله علیه و آلهنقل شده چنینآمده است : إِنَّ خِیارَکُمْ أُولُو النُّهَى، قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أُولُو النُّهَى؟ بسم الله الرحمن الرحیم در قرآن تعبیرات فراوانی از عقل دیده می شود و در بسیاری از آیات قرآن انسانها برای شناخت و معرفت به تفکر و اندیشه دعوت شده اند. برخی از این تعبیرات و نامهایی که در مورد عقل به کار رفته با ذکر وجه نامگذاری آن به این صورت است: 1. عقل: کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون*این چنین، خداوند آیات خود را براى شما شرح مىدهد؛ شاید اندیشه کنید!( بقرة 242) «عقل در اصل از عقال به معنی طنابی است که بر پای شتر می بندند تا حرکت نکند، و از آنجا که نیروی خرد، انسان را از کارهای ناهنجار باز می دارد این واژه بر آن اطلاق شده است. در کتب لغت مانند صحاح عقل را به معنی حَجر و منع تفسیر کرده اند. هنگامی که زبان کسی بند می آید عرب می گوید: اعتقل لسانه و به دیه نیز عقل گویند چرا که جلو خونریزی بیشتر را می گیرد و عقیله به زنی گفته می شود که دارای عفت و حجاب و پاکدامنی است » 2. لبّ (که جمع آن الباب است): یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب*(خدا) دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مىدهد؛ و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانى داده شده است. و جز خردمندان، (این حقایق را درک نمىکنند، و) متذکر نمىگردند.(بقرة 269) لب و لباب به معنی خالص و برگزیده هر چیزی است و لذا به مرحله عالی و خلوص عقل ، لب اطلاق می شود. در قرآن مجید مسائلی به اولوا الالباب نسبت داده شده که جز با عقل در مراحل عالی قابل درک نیست.(پیام قرآن-ج1-ص145) 3. فؤاد: وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا*از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.(إسراء 36) فؤاد از ماده فأد بر وزن وَعد در اصل به معنی گذاردن نان بر خاکستر یا ریگ داغ است تا اینکه خوب پخته شود و همچنین به پختن و بریان کردن گوشت گفته می شود. بنابراین هنگامی که عقل به مرحله پختگی برسد به آن فؤاد می گویند و جمع آن افئده است. 4. قلب: إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهید*در این تذکّرى است براى آن کس که عقل دارد، یا گوش دل فرادهد در حالى که حاضر باشد!(ق37) قلب چنانکه در کتب لغت آمده در اصل به معنی دگرگون ساختن چیزی است و این به خاطر آن است که هم قلب جسمانی و هم قلب روحانی دائماً در دگرگونی و حرکت و تغییر است. ضمناً قلب به مرکز و مغز و خالص هر چیزی نیز گفته شده است. بسم الله الرحمن الرحیم سیاست در لغت به معنای تدبیر چیزی و به مصلحت آن اقدام کردن است.(1) اینکه در زیارت جامعه کبیره از ائمه علیهم السلام به عنوان ساسة َ العباد یاد می شود منظور همان تدبیر اجتماع و اداره آن مراد است. شرط اصلی سیاستمدار داشتن برنامه هدایتگر و استوار از یک سو و تبیین اصول سیاست و اجرای صحیح آن از سوی دیگر است که انبیا علیهم السلام برنامه ای از جانب خداوند عالم آوردند و آن را در طول مدت حیات خود اجرا کردند و در تمام صحنه ها نیز پیروز گشتند چرا که نام آنان همراه با دین آنها تاکنون باقیست. حضرت سید الشهدا علیه السلام امت اسلام را به نحو احسن مدیریت کرد و درین راه به شهادت رسید. و این به آن معنا نیست که چون مردم زمانش ، آن حضرت را یاری نکردند و خود نیز در کمتر از یک روز به شهادت رسید پس مدیریت درستی ارائه نکرد و شکست خورد. انبیا و اولیای الهی کاروان بشریت را از ابتدا تا انتها سرپرستی می کنند و چون متکی به خداوند حکیم هستند هیچگاه شکست و وقفه در کارشان به وجود نمی آید چرا که خداوند متعال فرموده:کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلی إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ خداوند چنین مقرر داشته که من و رسولانم پیروز مىشویم؛ چرا که خداوند قوّى و شکستناپذیر است!(2) بنابراین عدم استقرار حکومت عدل در سرتاسر جهان نه به معنای سوء مدیریت انبیای مکرّم الهی است بلکه تحقق این امر مستلزم شرایط خاص می باشد که هر پیامبری به سهم خود مأمور فراهم کردن بخشی از آن شرایط می باشد.در طول تاریخ سران شرک و استکبار به قصد استحمار ، استعباد ، استعمار و استثمار مردم برای تصاحب حکومت و مناصب حکومتی تلاش می کردند. در مقابل ، انبیا علیهم السلام در کنار دعوت به توحید و تبلیغ از احکام و معارف الهی به منظور نجات انسان ها از قید بندگی غیر خدا، جهاد و پیکار می کردند تا به حکومت دست یابند.اما باید دانست که تشکیل حکومت و اجرای قسط و عدل هدف متوسط انبیاست ، هدف نهایی آنان نورانی کردن انسان هاست هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ عَلى عَبْدِهِ آیاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیم او کسى است که آیات روشنى بر بندهاش [= محمد] نازل مىکند تا شما را از تاریکیها به سوى نور برد؛ و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است.(3)کلیم حق علیه السلام وقتی به دربار فرعون می رود اولین سخن او به سران ستمکار این است: أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (و به آنان گفت: امور) بندگان خدا را به من واگذارید که من فرستاده امینى براى شما هستم! (4)منطق حضرت موسی علیه السلام این نبود که چرا معادن مردم محروم و مستضعف بنی اسرائیل را در اختیارشان قرار نمی دهید؟ بلکه در همان ابتدا از سپردن امانت الهی به دست امین او سخن گفت.(5) بنابراین انبیای الهی با اتکاء به منبع لایتناهی وحی هریک با توجه به شرائط زمان خود کاروان انسانیت را به تدبیر الهی مدیریت کرده اند و به سر منزل مقصود راهنمایی کرده اند. سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُون*وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلین*وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ منزّه است پروردگار تو، پروردگار عزّت(و قدرت) از آنچه آنان توصیف مىکنند. و سلام بر رسولان! حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است!(6) بسم الله الرحمن الرحیم قرآن کریم از زمین برنخاست، بلکه مستقیماً از جهان غیب نازل شد . و در طیّ 23 سال ماند و براى ابد جاى خود را تثبیت کرد. این سه کار را قرآن کرد: یعنى از آسمان نازل شد، نزولش هم 23 طول کشید و ماند براى ابد. انسان کامل، مخصوصاً فاطمه زهرا سلام الله علیها هم وقتى هویتشان را ارزیابى میکنیم، میبینیم در همین مثلث خلاصه میشود؛ او از زمین برنخاست، از آسمان نازل شد . وقتی وجود مبارک پیغمبر علیه و على آله آلاف التحیّه والثناء به مقام شامخ نبوّت بار یافتند، به معراج رسیدند، در معراج غذائى میل کردند. وقتى از معراج نازل شدند، به زمین آمدند، دیگر تماسى نداشتند، مگر این که آن غذا به صورت نطفه در بیاید؛ آن میوه آسمانى و غیبى و بهشتی. فاطمه زهرا سلام الله علیها تقریباً همسفر قرآن کریم بود. تا قرآن آیات و سورش نازل میشد، این هم روزانه متکامل میشد، ترقّى میکرد ؛ و تا قرآن به پایان رسید، عمر این بى بى هم به پایان رسید؛ ولى برای ابد ماند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برگرفته از فرمایشات آیة الله جوادی آملی حفظه الله تعالی. قرآن مردم را از لحاظ شخصیتی به سه دسته مومن، کافر و منافق تقسیم کرده است. (1) هر یک از این انواع سه گانه، خصوصیات اصلی و عمومی ویژه خودرا دارد که از دو نوع دیگر جدایش می سازد. از آنجا که قرآن کتاب عقیده و هدایت است این گونه تقسیم بندی با اهداف آن نیز هماهنگ است. این تقسیم بندی هم چنین نشان می دهد که عامل اصلی ارزشیابی شخصیت از نظر قرآن عقیده است. قرآن بیان می دارد که عدم تعادل شخصیتی انسان موجب می شود که به گروه منافقان و کافران بپیوندد. کفر و نفاق از منظر قرآن یک بیماری است. به این معنا که شخصیت کافر و منافق، یک شخصیت نامتعادل و بیمار است. این بیماری روحی و روانی است که تاثیر خود را در جسم انسان نیز نشان می دهد. کافران و منافقان دچار بیماری های روحی و روانی هستند و تنها در صورتی درمان می شوند که به نسخه اعتدال بخش قرآن عمل نمایند. اگر گروهی از مومنان نیز دچار بیماری های روحی و روانی هستند، علت و عامل آن را باید در عدم عمل به نسخه قرآنی جستجو کرد. هرکس به نسخه شفابخش قرآن پای بندتر باشد از بیماری های روانی رسته تر است. بنابراین مومنان باید کوشش نمایند تا با بهره گیری از قرآن به اعتدال و تعادل شخصیتی دست یابند. بسم الله الرحمن الرحیم «دو چیز را قرآن ، باعث قیام مردم دانسته ، یکی مال و دیگری کعبه. در مورد کعبه می فرماید: «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاس...» ؛ «خداوند، کعبه -بیت الحرام- را وسیلهاى براى استوارى و سامان بخشیدن به کار مردم قرار داده...» (1) و در مورد مال می فرماید:«وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً...» ؛ «اموال خود را، که خداوند وسیله قوام زندگى شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید...» (2). قیام را اهل لغت گفته اند، عبارت است از تکیه گاه؛ یعنی : ما یقوم به الشیء. آنچه که یک چیز به آن تکیه می کند. بنابراین مردمی که اقتصاد ندارند و فقیرند، زبون و زیر دست هستند چون تکیه گاه ندارند.»(3) بسم الله الرحمن الرحیم واژه ی جهاد به معنای تلاش و کوشش می باشد که طبیعتاً همراه با نوعی سختی و دشواری می باشد. جهاد دارای انواع مختلفی است ؛همچون جهاد نظامی، جهاد فرهنگی....... و جهاد اقتصادی. جهاد همچنان که رهبر معظم انقلاب فرمودند در جایی است که انسان با طرف مقابل خود به مبارزه بپردازد . وگرنه تلاش بدون مبارزه را جهاد نمی گویند. همچنان که در جهاد نظامی هم پیروزی هست و هم شکست و اسارت ؛ در سایر انواع جهاد نیز این مسائل هست. امروزه استکبار جهانی ، با به اسارت گرفتن اقتصاد ملتها ، بر فرهنگ و دین آنان مسلط شده است و افکار و عقائد و هویت آنها را مورد هجوم خود قرار داده است.
Design By : Pichak |